تقریب یا تفریق؟ بررسی تأسیس مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی و چالش جریانات برائتی
-•-•-•-
زمینه تاریخی و ضرورت تأسیس:
در ۱۹مهرماه سال ۱۳۶۹ (برابر با ۲۰ ربیعالاول ۱۴۱۱ ق )، به دستور مستقیم حضرت آیتالله خامنهای، «مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی» پایهگذاری شد. این اقدام، در بستر تحولات پس از انقلاب اسلامی و ضرورت کاهش شکاف میان فرق و مذاهب اسلامی، معطوف به یک راهبرد استراتژیک بود:
ایجاد پلتفرمی فراگیر برای گفتوگو، همافزایی معرفتی، و مقابله با پروژههای تفرقهافکنانهای که از سوی قدرتهای فرامنطقهای طراحی میشد. تجربه تاریخی وحدت هفته (۲ تا ۱۲ ربیعالاول) که از سوی امام خمینی (ره) پایهگذاری شده بود، الهامبخش این نهاد در تقویت وحدت اجتماعی میان پیروان مختلف اسلام شد.
چالشهای جریانات برائتی:
در برابر این رویکرد وحدتگرا، جریانات برائتی ـ شامل جریان موسوم به «شیرازی» و انجمن حجتیه ـ مسیر کاملاً متقابل را برگزیدند. این گروهها، با کوبیدن بر طبل مراسمی چون «هفته برائت»، «عید الزهرا» و «فرحه الزهرا»، هویتسازی خود را بهصورت تقابل حداکثری با اهلسنت تعریف کردهاند.
شیوه تبلیغاتی آنان، بیش از آنکه ریشه در نیازهای واقعی جوامع اسلامی یا آموزههای قرآن داشته باشد، از الگوی درگیری مذهبی و تمرکز بر نمادهای شکافآفرین پیروی میکند. این در حالی است که رفتارشان تناسبی با منطق قرآنی «وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ» ندارد.
ردپای سیاست و استعمار:
پژوهشهای میدانی و گزارشهای نهادهای راهبردی نشان دادهاند که بخشی از ظرفیت رسانهای و سازمانی جریانات برائتی، بهطور مستقیم یا غیرمستقیم، با حمایت مالی و رسانهای دولت انگلیس ـ استعمار پیر ـ پیوند خورده است. شبکههای ماهوارهای متعددی که بر مدار «تکفیر متقابل» کار میکنند، اغلب یا در لندن مستقرند یا به سرشاخههای آن وابستهاند.
این همپوشانی منافع، دو کارکرد برای استعمار دارد:
۱. رقیقسازی گفتمان انقلابی و ضد استعماری جمهوری اسلامی؛
۲. انتقال انرژی اجتماعی مؤمنان از عرصه مبارزه با استعمار به نزاع فرقهای.
تحلیل اجتماعی:
از منظر جامعهشناسی سیاسی، جریانهای برائتی را میتوان جنبشهای واگرا دانست که سرمایه اجتماعی شیعیان را در جهت بازتولید گسلهای تاریخی مصرف میکنند. چنین جنبشهایی، با ترجیح «هویت ستیز» بر «هویت ساز»، از یک سو قابلیت خود را برای حضور در عرصه حل مسائل جهان اسلام از دست میدهند و از سوی دیگر، عملاً به پیادهنظام جنگ نرم استعماری بدل میشوند.
در مقابل، تأسیس مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی نه صرفاً یک نهاد رسمی، بلکه یک واکنش تمدنی به این روند بود: پاسخی که میخواهد شعور ایمانی را از دایره نزاعهای فرقهای به سمت همکاری در حل بحرانهای واقعی (از فلسطین تا افریقا و آسیا) منتقل کند.
نتیجهگیری:
هویت دینی در عصر جدید، اگر صرفاً در قاب «برائت نمایشی» یا «تقابل قراردادی» باقی بماند، دیر یا زود از محتوای اصیل خود تهی میشود. رویکرد وحدتگرایانه رهبران انقلابی، یادآور این نکته است که تقریب، نه یک مصالحه نسبی، بلکه ضرورتی برای بقا و پیشرفت امت اسلامی است. نقد علمی و مستندِ جریانهای برائتی، بخشی جدانشدنی از دفاع تمدنی در برابر استعمار پیر و بازوان رسانهای آن است.