به گزارش خبرنگار صدای حوزه، حجت الاسلام سید محمدحسین دعائی در واکنش به اظهارات خانم منصوره معصومیاصل که اخیرا جنجالی شده است طی یادداشتی به طرح دیدگاه جدیدی پرداخته است:
بهدنبال اظهارنظری که از رسانۀ ملی پخش شد، چند روزی است که جملۀ «مملکت مال حزباللهیهاست» به محور یک جنجال رسانهای تبدیل شده؛ جنجالی که طبق معمول، کینهها، تعصبها، بیدقتیها و بیانصافیها، بر آتآیا مملکت مال حزباللهیهاست؟!ش آن دمیده است. اما فارغ از این موارد، آیا واقعا مملکت مال حزباللهیهاست؟
برای پاسخ به این سؤال باید دید منظور از این جمله چیست؟
اگر منظور، تجویز «ویژهخواری» برای بخشی از مردم و اولویتدادن به آنان در استفاده از امکانات عمومی کشور است، حرف نادرستی است.
همچنین اگر منظور، تجویز «انحصارگرایی» برای یک سلیقۀ سیاسی یا فرهنگی خاص و توجیه «تکصدایی» در فضای جامعه است، باز هم حرف نادرستی است.
اما اگر منظور، این است که:
مدیریت کلان کشور و مسئولیتهای حساس نظام، باید در اختیار نیروهای معتقد به انقلاب اسلامی قرار گیرد،
رمز بقای انقلاب و علاج مشکلات کشور، میداندادن به جوانان انقلابی است
و در گذشتۀ انقلاب نیز اکثر موفقیتهای سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، امنیتی و نظامی کشور، مرهون تلاش عناصر مؤمن و حزباللهی بوده است،
حرف کاملا درستی است.
توضیح مطلب آنکه:
«حزباللهیها» نه یعنی آدمهای فرصتطلب، ظاهرساز و پُرمدعا، اما بیمایه، غیرمتخصص و خشن؛ بلکه یعنی: انسانهایی مؤمن، متدین، حقطلب، خداجو، خردمند، برخوردار از بینش عمیق اسلامی، دارای روحیۀ حماسی، دلبستۀ انقلاب، پُرانگیزه، بانشاط، صادق، امین، امیدوار، هوشیار، زمانشناس، مدبر، آماده به کار، مسئولیتپذیر، کوشا، خدمتگزار، پاکدست، ازخودگذشته، مردمدار، بدون وابستگی جناحی، خطشکن، مشکلگشا و سپر کشور در برابر مشکلات، حوادث و دشمنیها.
همانها که «فتح الفتوح انقلاب اسلامی» چیزی جز تربیت آنها نیست.
همانهایی که رئیس و مقتدای همهشان در طول تاریخ، امیرالمؤمنین علیه السلام است.
با این تعریف، نقطه مقابل حزباللهیها کسانی هستند که:
جریان انقلاب و انقلابیها را تحقیر کرده و آن را ناشی از سفاهت میدانند.
به مبانی انقلاب، از جمله اسلام سیاسی هیچ اعتقادی ندارند.
میخواهند سر به تن این نظام نباشد.
نه استکبارستیزی را قبول دارند، نه دفاع مقدس را، نه جبهۀ مقاومت را و نه اساسا استقلال سیاسی، فرهنگی و اقتصادی را.
سقف اندیشه و انگیزهشان از خوشگذرانیهای مادی و کامجوییهای دنیوی فراتر نرفته و هیچ اقدامی در راستای رشد فکری و معنوی خود انجام نمیدهند.
بهدلیل ضعف در غیرت دینی و ملی، فقط به فکر منافع خود بوده و هیچ تلاشی برای پیشرفت کشور نمیکنند.
بهخاطر فشارهای زندگی، از باورهای خود دست برداشته و در مقابل تطمیع یا تهدید دشمن، تسلیم میشوند.
به نیروهاى اصیل انقلاب و اقشار متدین جامعه توهین کرده یا به آنها بىاعتنایى مىکنند.
با این حساب، حزباللهیبودن مایۀ افتخار است و حزباللهیها، نه یک گروه در اقلیت، بلکه جماعت کثیری هستند که علیرغم همۀ گلایهها، طرفدار انقلاب بوده و در بزنگاه حوادث، پای نظام اسلامی ایستادهاند.
البته دشمن و دنبالهروهای او در داخل، بهواسطۀ حقدی که از حزباللهیها دارند، در تبلیغات خود، تصویر وارونهای از آنها ارائه داده و میکوشند تا این عنوان را به یک ضدارزش تبدیل کنند. متهمکردن طیف نیروهای انقلاب به «تندروی» و تندروخواندن آنها، یکی از مهمترین تاکتیکهای رسانهای بدخواهان در همین راستاست.
نتیجه آنکه:
«مملکت مال حزباللهیهاست»، چون نه تنها پیروزی «انقلاب» و تداوم «جمهوری اسلامی» مرهون همت و تلاش آنهاست، بلکه تمامیت ارضی «کشور» و قدرت امروز «ایران» نیز ثمرۀ نقشآفرینی آنان در میدانهای مختلف است.
همچنین «مملکت مال حزباللهیهاست»، چون پایداری و پیشرفت یک نظام سیاسی، جز با حمایت متقابل آن نظام و هوادارانش از یکدیگر حاصل نخواهد شد؛ و دقیقا به همین خاطر است که در هیچکدام از نظامهای سیاسی دنیا، زمام امر کشور را در اختیار نیروهای غیرمعتقد به بنیانهای فکری و ارکان هویتی آن نظام قرار نمیدهند.
البته باید توجه داشت که این سخن، هیچ منافاتی با:
ضرورت بهرهمندی همۀ مردم از امکانات و خدمات عمومی،
ضرورت برخورداری همۀ مردم از حق رأی،
ضرورت خدمترسانی دولت به همۀ مردم،
ضرورت رعایت عدالت در توزیع فرصتهای شغلی،
ضرورت استفاده حاکمیت از همۀ مردم در ادارۀ کشور،
ضرورت سعۀ صدر نظام در مواجهه با نظرات و سلائق گوناگون،
ضرورت توجه فعالان فرهنگی به همۀ مردم و بازکردن چتر محبت و ارتباط بر سر همگان،
ضرورت اولویتدادن به سیاست جذب حداکثری
و ضرورت انسجام و همبستگی ملی
ندارد.
بهعلاوه آنکه برخی خودشان اصرار دارند مملکت مال آنها نباشد؛ کسانیکه:از اسلام، انقلاب اسلامی یا جمهوری اسلامی عبور کردهاند؛
به قانونی اساسی کشور و سازوکارهای تعریفشده در آن تن نمیدهند؛
وابستگی سیاسی و نظامی کشور به قدرتهای استکباری را تئوریزه میکنند؛
بهشکل علنی از لیبرالیسم اقتصادی و فرهنگی دفاع میکنند؛
به ارزشهای دینی و ملی این کشور احترام نمیگذارند؛
در مسیر استحاله انقلاب قدم برمیدارند؛
حاضرند منافع ملی را بهپای منافع حزبی یا شخصی خود ذبح کنند؛
به خون شهدا خیانت میکنند؛
قدرت و ثروت خود را بر مصلحت کشور ترجیح میدهند؛
دست از باندبازی و ویژهخواری برنمیدارند؛
در بدنامکردن اسلام و نظام اسلامی تخصص دارند؛
رسما انتخابات را تحریم میکنند؛
هیچ حرمتی برای امنیت ملی قائل نیستند؛
هیچ ابائی از به آشوب کشیدن کشور ندارند؛
بهراحتی جای شهید و جلاد را عوض میکنند؛
علنا به جرگه تجدیدنظرطلبان و براندازان پیوستهاند؛
حتی برای مقابله با اسرائیل هم حاضر نیستند کنار جمهوری اسلامی بایستند؛
دشمن را به تحریم ایران و بلکه حمله به ایران دعوت میکنند.
آری؛ در شرائطی که بسیاری از مراکز حساس مدیریتی کشور در اختیار غیرانقلابیهاست و قشر متدین جامعه، حتی برای استفاده از امکانات عمومی کشور مثل: پاساژها، پارکها، رستورانها، سینماها، ورزشگاهها و … در مضیقه است، عدهای بهخاطر «جهالت» و عدهای هم از روی «خیانت»، روایتی غلط از جملۀ «مملکت مال حزباللهیهاست» را در فضای رسانهای کشور غلبه داده و بر پایۀ همان روایت غلط، به جنجالآفرینی روی آوردهاند؛ همان کسانی که وقتی در جنبش کثیف «زن، زندگی، آزادی»، شعار محو طلبهها، بسیجیها و چادریها داده شد، هیچ موضعی نگرفتند؛ غافل از آنکه وقتی از تکثرگرایی دم میزنیم و به مخالفان آن حمله میکنیم، یعنی باید قبول داشته باشیم که مملکت مال آن کسی که میگوید «مملکت مال حزباللهیهاست» هم هست.