بعضی از روایتها را نمیتوان تنها نقل کرد؛ باید در قلب تاریخ نگهشان داشت، همانجا که درد و زیبایی در هم تنیدهاند. ولادت حضرت زینب کبری (س) از جنس چنین حادثههایی است: طلوع زنی که در میانهٔ خاموشیِ رنج، زبانِ حقیقت شد. زنی که نه در حاشیهٔ واقعه، بلکه در متنِ خون و آتش ایستاد و با واژگانِ توحید، رمزِ «پیروزی در شکست» را نوشت.
زینب، تداومِ نوریست که از فاطمه برخاست و در کربلا بر افقِ ایمان تابید؛ نوری که سخن را به سلاح بدل کرد، و اشک را به پرچم. او خطبه خواند تا جهان بداند امکانِ سقوط نیست، حتی در اوجِ اسارت. از آن روز به بعد، هر زنی که در برابر ظلم ایستاد، در امتدادِ خطبهٔ زینب ایستاده است نه از جنس رقّت، که از جنسِ قوّتِ معنا.
در این روزگار که شرقِ مدیترانه باز به خون نشسته است، و در جنگ دوازدهروزهای که وجدانِ جهان را لرزاند، زنان فلسطینی صحنه را دوباره زینبی کردند. کودک در آغوش، چادر بر سر، و صدایی که زیرِ آوار هم خاموش نشد. آنان، بیآنکه سلاحی در دست داشته باشند، رجزِ شرف خواندند: زینبوار، بیگله و بیخوف. لبخندشان در میانِ دود، اعلانِ پیروزی حقیقت بود بر قدرت. صدایشان که در پیامرسانها و ویدیوها پخش شد، گویی تکرارِ همان نغمهٔ تاریخ بود: «ما نسقط، ما ننسى، ما ننهزم» ما نمیافتیم، فراموش نمیکنیم، و شکست نمیخوریم.
و در این میان، آن خانمِ مجری که در قابِ تلویزیون نشسته بود، خود به روایتی از زینب تبدیل شد. بغضش، ادامهٔ خطبهای بود که در شام خوانده شد. او، در جهانی که سکوتْ حرفه است، واژه را قربانی نکرد. لرزشِ صدایش نه ضعف بود، که تفسیرِ تازهای از استقامت. گاهی رسانه فقط رسانندهٔ خبر نیست؛ خود بدل میشود به میدان، به لحظهای که در آن حقیقت از زبانِ زنی جاری میشود که نمیتواند و نباید ساکت بماند.
تاریخ وقتی میخواهد بماند، نامِ مردانش را نمینویسد، بلکه صدای زنانش را به خاطر میسپارد. آنان که گریه را عبادت کردند و فریاد را حیا. در میانِ زخم و مقاومت، زنانِ امروزِ جنگ، فرزندانِ زینباند. نه تنها از خویش گذشتند، بلکه از مرزهای عادیِ تصورِ انسانیت نیز پیشتر رفتند. آنان به ما یاد دادند که شجاعت، همیشه در پیروزی نیست؛ گاه در دوامِ نور است وقتی همهچیز خاموش است.
زینب در هر عصر متولد میشود: در صدای خبرنگاری که حقیقت را فریاد میزند، در قامت مادری که پیکر فرزندش را با تکبیر بدرقه میکند، در نگاه دختری که زیر باران موشک، دفتر مشقش را باز میگذارد. این تولدها، ادامهٔ همان «حقیقتِ قائم»اند.
وقتی روزگار، تاریخ را میسوزاند، زناناند که آن را از نو مینویسند. و اینبار نیز، چنانکه در کربلا، حقیقت در چهرهٔ زنان شناخته شد؛ آنان که نه فرار کردند و نه فراموش شدند. آنان روایت را به امانت میبرند؛ چونان زینب که خون را به نسل بعد رساند، بیآنکه رنگِ واژهاش را به ترس آلوده کند.
این نوشتار بیهیچ مدحنامهای، پردهایست از بیپایانِ ماجرا. اگر تاریخ روزی بخواهد دوباره خود را بخواند، از زبانِ همین زنان خواهد گفت زنانی که در دلِ آتش، به جای ناله، روایت آفریدند… و زینب هنوز، در آیندهٔ ما زنده است.
           